شبح استالین هنوز اروپا را فرا گرفته است

ما جنگ جهانی دوم را یک مبارزه با فضیلت می دانیم. متأسفانه حق با ما بیشتر از نصف نیست. بله، ما نازیسم را شکست دادیم، اما فقط با کمک حیاتی کمونیسم شوروی. این پیروزی دو لبه از آن زمان بر نظم جهانی مسلط شده است و اثرات سوء آن مدت ها پس از پایان جنگ سرد باقی مانده است. این به توضیح اینکه چرا ولادیمیر پوتین سال گذشته به اوکراین حمله کرد و چرا شکست او در درگیری های بعدی برای صلح جهانی ضروری است، کمک می کند.

هیتلر باخت رؤیای او در مورد رایش بزرگتر از بین رفت. ممکن است برخی از مردم هنوز افکار سیاه او را در دل خود نگه دارند، اما ایدئولوژی او رسوا باقی مانده است.

استالین پیروز شد. پیروزی در سال 1945 او را قادر ساخت تا امپراتوری روسیه را فراتر از مرزهای قدیمی تزاری گسترش دهد. افکار او مانند افکار هیتلر تاریک بود و پیروزی او را آزاد گذاشت تا به آزار و اذیت مردمی که قبلاً تحت کنترل خود بود ادامه دهد.

در مورد اوکراین، استالین در اوایل دهه 1930، هولودومور (“مرگ بر اثر گرسنگی”) را تحمیل کرده بود که به عمد شاید پنج میلیون نفر را گرسنه نگه داشت. او در سرتاسر امپراتوری خود، گروه های قومی را پیوسته به زور و به صورت دسته جمعی به مناطق دوردستی که به سختی می توانستند زنده بمانند، جابه جا می کرد.

ماه گذشته در کیف، سوگیل موسایوا، سردبیر روزنامه اوکراینسکا پراودا، روزنامه آنلاین مستقل کشور را ملاقات کردم. به طور اتفاقی، ملاقات ما در روزی برگزار شد که به یاد تبعید تاتارها توسط استالین از کریمه زادگاهشان در سال 1944 است.

مادربزرگ خود سوگیل، 40 ساله، یکی از تبعید شدگان بود که با پسر 13 ساله خود سفر می کرد. در سفر وحشتناک و بدون آب قطار به شرق، پسر فکر کرد مادرش خواب است. وقتی سعی کرد او را بیدار کند، متوجه شد که مرده است. در سال 1989، با سست شدن کنترل شوروی، خانواده سوگیل که زنده مانده بودند به کریمه بازگشتند. در اوایل این قرن، با افزایش تهدیدات پوتین برای شبه جزیره، والدین او به کیف نقل مکان کردند. هنگامی که او سال گذشته به اوکراین حمله کرد، آنها به آلمان گریختند – تبعیدی‌هایی که 80 سال تحت تعقیب همان طرز فکر بودند.

پوتین احتمالا یک کمونیست نیست. او مطمئناً مخالفتی با تصاحب خصوصی ثمرات کار توده ای توسط عده معدودی ممتاز ندارد. اما او وارث استالین است. او انحلال امپراتوری شوروی توسط میخائیل گورباچف ​​در سال 1991 را فاجعه بزرگی برای روسیه می داند. در ذهن او، این همان چیزی است که شکست آلمان در سال 1918 در هیتلر رخ داد – حقارتی که باید انتقام گرفت.

هیتلر که در دهه 1920 زندانی شد، کتاب Mein Kampf را نوشت و تئوری های نژادی و جاه طلبی های سرزمینی خود را با صراحتی بیان کرد که به طرز عجیبی اکثر مردم آن را نادیده گرفتند. پوتین که به دلیل محدودیت‌های کووید خود قفل شده بود، مقاله خود را با عنوان «در مورد وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها» نوشت و مدعی شد که کشوری مانند اوکراین وجود ندارد. هیتلر به نسخه پیچ خورده خود از سرنوشت کشورش پایبند بود. پوتین هر نشانه ای از انجام همین کار را نشان می دهد.

اوکراینی ها این را درک می کنند. آنها می دانند که مهاجمی که موجودیت ملی آنها را انکار کند، حقوق و جان آنها را نیز انکار خواهد کرد. پوتین مانند یک استالین کوچکتر در حال تبعید، شکنجه و قتل آنها است. به همین دلیل است که آنها خیلی خوب جنگیده اند و یک بار دیگر در آستانه ضدحمله هستند.

آنها آن را تقریباً حسابی می بینند. همانطور که یکی از سربازان به من گفت: “روس ها سه برابر ما جمعیت دارند و می خواهند ما را بکشند. بنابراین من باید حداقل سه نفر از آنها و ترجیحاً 15 یا 20 نفر را بکشم. آگاهی از اینکه کسی سعی دارد شما را بکشد ذهن را متمرکز می کند.

جهان گسترده تر ذهن خود را کمتر متمرکز می کند. پوتین، در حال حاضر، تلاشی برای کشتن ما ندارد، اگرچه او دوست دارد زمزمه تهدیدهای نابودی هسته‌ای را مطرح کند. بنابراین ما تمایل داریم از واقعیت فرار کنیم و راه حل های پیچیده دیپلماتیک را دنبال کنیم. در روزهای اولیه، به ویژه فرانسه و آلمان به دنبال راه های فرار بالقوه شرم آور بودند. بریتانیا که در آن زمان توسط بوریس جانسون رهبری می‌شد، روشن‌بین‌تر بود، و در زمان ریشی سوناک همچنان چنین بود.

15 ماه پس از تهاجم ناموفق، به متحدان اوکراین یک دوره آموزشی در زمینه مطالعات جنگ داده است، و چیزی را یاد می گیرند که قبلاً ممکن بود یک حرفه آکادمیک کامل را ببرد. آنها مجبور شده اند با منطق سیاه پوتین مقابله کنند.

به عنوان مثال، عبارت معروف او “عملیات نظامی ویژه” را برای توصیف تهاجم او در نظر بگیرید. به عنوان یک تعبیر تبلیغاتی به تمسخر گرفته شده است، اما این همان چیزی است که او در واقع فکر می کند. برای پوتین، این یک جنگ نیست. جنگ چیزی است که شما علیه کشور دیگری می جنگید. او دائماً ادعا می کند که کشوری به نام اوکراین وجود ندارد. بنابراین این فقط یک عملیات نظامی برای خلاص شدن از شر “نئونازی ها و معتادان به مواد مخدر” است که به ادعای او، به نوعی این مکان را تصاحب کرده اند.

جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا، از آنجایی که در ابتدا قصد کامل پوتین را درک نمی‌کرد، در اوایل سال گذشته درباره «تجاوزات جزئی» روسیه صحبت کرد که ممکن است قابل تحمل باشد. در ذهن پوتین، هیچ یک از تهاجمات او جزئی نیست، زیرا همه در هدف اصلی او مشترک هستند. آقای بایدن در نهایت متوجه این موضوع شد و با مقادیر قابل توجهی تسلیحات از اوکراین حمایت کرد.

دیدگاه پارانوئید پوتین همچنین بیان می کند که “غرب” می خواهد جهان روسیه را در هم بکوبد. در این زمینه او از کلمه “جنگ” استفاده می کند. او می گوید، جنگ چیزی است که ما می خواهیم به او تحمیل کنیم، نه آن چیزی که او در اوکراین به راه انداخته است.

در ابتدا، این امر باعث شد که متحدان ناتو از ترس اتهام “تحریک” خودداری کنند. اکنون آنها تمایل دارند فکر کنند که بلوف را می توان نامید. این هفته در مولداوی، رهبران اجلاس جامعه سیاسی اروپا با یکدیگر رقابت کرده اند تا از پیوستن اوکراین به ناتو استقبال کنند. حضور آنها در یکی دیگر از کشورهای مورد تهدید هشداری برای روسیه است که اقدام به حمله به آنجا نکند. کشورهای آنها طوفان انرژی را که پوتین در سال گذشته بر سر آنها راه انداخت، (به قیمت گران قیمت) پشت سر گذاشتند. درس این است که هر بار که آنها عزم خود را نشان می دهند، پوتین مطمئن نیست که چه کاری انجام دهد.

هنگامی که در سال 2014، متحدان برای اولین بار به طور جدی روی مشکلات اوکراین تمرکز کردند، حمله او به کریمه را اشتباه ارزیابی کردند. آنها البته از آن ابراز تأسف کردند، اما همچنین احساس کردند که به هر حال این مکان به نوعی – و علیرغم توافقات قبلی – متعلق به روسیه است. آنها فکر کردند که به طور ضمنی قبول کنید و شاید اوضاع آرام شود. حتی امروز، آنها احتمالا هنوز کریمه را به عنوان تنها جایی می‌دانند که روسیه ممکن است اجازه داشته باشد در صورت رسیدن صلح، آن را حفظ کند.

اوکراینی‌ها با درک برتر خود از منطق پوتین، آن را متفاوت می‌بینند. آنها می دانند که او کریمه را بزرگترین پیروزی خود تا کنون و بهترین دارایی استراتژیک اوکراینی خود می داند، زیرا به او اجازه می دهد دریای سیاه را کنترل کند. او صاحبان خانه های موجود را خلع ید کرد تا مستمری بگیران روسی را نصب کنند و برای ثروتمندان روس در آب و هوای مطبوع کریمه ویلا بسازند. وی اعلام کرد: سواستوپل یک شهر روسیه است. او دوباره بر روسیه امپراتوری تاکید کرد.

بنابراین، اوکراینی‌ها می‌خواهند کریمه را حتی بیشتر از دنباس پس بگیرند. آنها به خوبی می دانند که پوتین با پیشرفت ذره ذره چقدر به دست آورده است. دستاوردهای خود را مستحکم کنید، و او فقط سعی خواهد کرد بیشتر به دست آورد. اصلی خود را معکوس کنید، و بقیه ممکن است سقوط کنند.

دقیقاً به این دلیل که بر خلاف ادعای پوتین، متحدان ناتو هرگز به دنبال جذب اوکراین در مبارزه شرق و غرب نبوده‌اند، این کشور افشا شده است. برای مستقل شدن در دهه 1990، باید سلاح های هسته ای خود را بدون ضمانت امنیتی ناتو در ازای آن خلاص می کرد. هر چقدر هم که به اوکراین کمک کنیم، جرات نداریم مستقیماً برای جانش بجنگیم. با این حال اگر برنده شود، ما برنده هستیم. اگر شکست بخورد، قدرت در برابر جهان آزاد تغییر می‌کند که از دهه 1930 هرگز اتفاق نیفتاده است.

مارگارت تاچر در سخنرانی معروف خود در بروژ در سال 1988 سعی کرد با جسورانه گفت: “ما همیشه به ورشو، پراگ و بوداپست به عنوان شهرهای بزرگ اروپایی نگاه خواهیم کرد.” با پایان جنگ سرد، امیدی که در پشت سخنان او نهفته بود برآورده شد. زمان آن فرا رسیده است که کیف را به لیست او اضافه کنیم.

با روزنامه نگاری بریتانیایی برنده جوایز، افق دید خود را گسترش دهید. تلگراف را به مدت ۱ ماه رایگان امتحان کنید، سپس با پیشنهاد منحصر به فرد ایالات متحده ما از ۱ سال فقط با ۹ دلار لذت ببرید.